به سادگي يك شعر


توي يک ديوار سنگي دو تا پنجره اسيرن

دو تا خسته دو تا تنها يکيشون تو يکيشون من

ديوار از سنگه سياهه ، سنگه سرد و سخت خارا

زده قفل بي صدائي به لباي خسته ما

نمي تونيم که بجنبيم زير سنگينيه ديوار

همه عشق من و تو قصه هست قصه ديدار

هميشه فاصله بوده بين دستاي من و تو

با همين تلخي گذسته شب و روزاي من و تو

راه دوري بين ما نيست اما باز اينم زياده

تنها پيوند من و تو دست مهربون باده

ما بايد اسير بمونيم زنده هستيم تا اسيريم

واسه ما رهايي مرگه تا رها بشيم مي ميريم

کاشکي اين ديوار خراب شه من و تو با هم بميريم

توي يک دنياي ديگه دستاي همو بگيريم

شايد اونجا توي دلها درد بيزاري نباشه

ميون پنجرهاشون ديگه ديواري نباشه



پي نوشت : يه عزيزي داره از تمامه تلفن عمومي هاي شهر به من زنگ مي زنه و حرف نمي زنه اگه كسي رو موقعه حرف زدن با تلفن عمومي ديديد محض اطمينان يه فحش بهش بديد
استرس نوشت :امتحان ها يكي داره بعده اون يكي تر مي خوره ، خدا اين ترم رو به خير بگذرونه


2 comments:

mojgan said...

برای من که با وجود نخوندن ولای کتاب باز نکردن وتر زدن یکی بعد از دیگری امتحانات همه چی بخیر وخوشی تموم شد...نمرات تستیم اومده همه رو پاس کردم

دختری از هیچ جا said...

من این ترم یه نمره درست و درمون داشتم که اونم تا دیروز موقت بود .. امروز حذفش کردن !!!!!

اتفاقا الان پایین خونه مون یکی داره با تلفن عمومی حرف می زنه .. محض اطمینان یه دستی واسش تکون دادم .. !!!! حالا شهر ما و شما نداره که .. همه ش مگه چند کیلومتره ؟؟