شايد


و امروز با نگاه بر مچ دستم پارچه اي سبز ميبينم كه به آنان كه از فردا مرا در خيابان مي بينند و هنوز در انتخاب خود شك دارند با زبان بي زباني بگويم كه شايد او ناجي ما باشد شايد





7 comments:

یادداشت های خانم فــ said...

امروز تازه تو بیرون فمیدم

یادداشت های خانم فــ said...

کامنت قبلیم نیومد
اصن اشکال نداره بابت تائید و اینا

یادداشت های خانم فــ said...

بعد من ه رسوالی رو ندونم تا اون جایی که ممکن باشه از نویسنده می ÷پرسم
عین پست قبل
در کل مرسی که گفتی

دختر کوچولو said...

حالا چرا با گار گرفتن بقیه؟؟

مژگان said...

هااااااااااا من که نفهمیدم

دختر کوچولو said...

این پست دانشگا آزادتو خوندم. نه بابا مثل این که خبر نداری مردم چقدر به پولاشون می نازند. من خودم شبیه همین اتفاق و با چشم های خودم دیدم تازه اونم تو مدرسه. بچه هایی که هیچی از هیچی حالیشون نمی شه هم ...
ولش کن بابا بیا خوشحالیمون رو کنیم P:

دختری از هیچ جا said...

اولا سلام
دوما من واقعا دوست پسر نمی خوام چون تا حالا که شانس نیاوردم توش .
سومااهل اونی که شما خواستین نیستن ..
چهارما خیلییی وب باحالی دارین ...
پنجما ... همین دیگه ... زت زیاد .. :دی