يعني امروز روزه آرزوهام بود
خب واسه چي ؟؟؟
امروز رفتم شركت قبليم كه با مالي تصفيه حساب كنم و يه برگه سابقه كار هم ازشون بگيرم
اول كه رفتم تو اتاقي كه خودم قبلاً بودم يه ذره با همكارا گفتيم و خنديديم بعد همت كردم رفتم اتاق رييس كه بگم اگه ميشه لطف كنه اين سابقه كاره مارو بده كه اگه رفتم جاي ديگه شايد به يه دردم بخوره
رييس گفت مشكلي نيست سابقه كار رو بهت مي دم فقط ما تو اين روزا داريم چند تا پروژه بيرون شركت مي گيريم روشما هم حساب كرده بوديم
منو مي گي؟؟؟رو ابرا داشتم موج سواري مي كردم
گفتم بله مي فرموديد
گفت من نشستم فكر كردم ديدم اگه شما بتونيد در ماه 50 ساعت بيايد شركت خيلي خوب ميشه حالا نظرتون چيه؟اگه موافقيد من همين الان با رييس شركت صحبت كنم
منو مي گي؟؟؟عطارد رو رد كردم يعني دقيقاً هموني بود كه مي خواستم
گفتم من مشكلي ندارم مي خوايد شما صحبت كنيد منم ميرم نهار مي خورم بعد نهار ميام از شما خبر مي گيرم
اومدم تو اتاق و نهار رو سفارش دادم و خوردم رفتم تو اتاقش ببين چه خبره ديدم رديفه رديفه
تو دلم گفتم خدايا ممنونم
آخه اين روزا خيلي دنباله كار بودم همه جا هم فقط از آدم رزومه مي خوان و هيچ كس زنگ نمي زنه
خلاصه ساعت 4 ديدم موبايلم زنگ ميزنه يه شمازه ناشناس از سهروردي
-جانم؟؟
-آقاي شترق؟
-بفرماييد؟
-از شركت ايكس تماس مي گيرم خدمتتون رزومتون رو خوندم مي تونيد پنج شنبه صبح تشريف بياريد سر كار؟
يعني مونده بودم كي داشتم آرزو مي كردم كه دو تا فرشته مهربون دور و ورم بودند و هر دوتاشون عينه احمقا يه آرزومو بر آورده كردن اينم شانسه منه ديگه
خب واسه چي ؟؟؟
امروز رفتم شركت قبليم كه با مالي تصفيه حساب كنم و يه برگه سابقه كار هم ازشون بگيرم
اول كه رفتم تو اتاقي كه خودم قبلاً بودم يه ذره با همكارا گفتيم و خنديديم بعد همت كردم رفتم اتاق رييس كه بگم اگه ميشه لطف كنه اين سابقه كاره مارو بده كه اگه رفتم جاي ديگه شايد به يه دردم بخوره
رييس گفت مشكلي نيست سابقه كار رو بهت مي دم فقط ما تو اين روزا داريم چند تا پروژه بيرون شركت مي گيريم روشما هم حساب كرده بوديم
منو مي گي؟؟؟رو ابرا داشتم موج سواري مي كردم
گفتم بله مي فرموديد
گفت من نشستم فكر كردم ديدم اگه شما بتونيد در ماه 50 ساعت بيايد شركت خيلي خوب ميشه حالا نظرتون چيه؟اگه موافقيد من همين الان با رييس شركت صحبت كنم
منو مي گي؟؟؟عطارد رو رد كردم يعني دقيقاً هموني بود كه مي خواستم
گفتم من مشكلي ندارم مي خوايد شما صحبت كنيد منم ميرم نهار مي خورم بعد نهار ميام از شما خبر مي گيرم
اومدم تو اتاق و نهار رو سفارش دادم و خوردم رفتم تو اتاقش ببين چه خبره ديدم رديفه رديفه
تو دلم گفتم خدايا ممنونم
آخه اين روزا خيلي دنباله كار بودم همه جا هم فقط از آدم رزومه مي خوان و هيچ كس زنگ نمي زنه
خلاصه ساعت 4 ديدم موبايلم زنگ ميزنه يه شمازه ناشناس از سهروردي
-جانم؟؟
-آقاي شترق؟
-بفرماييد؟
-از شركت ايكس تماس مي گيرم خدمتتون رزومتون رو خوندم مي تونيد پنج شنبه صبح تشريف بياريد سر كار؟
يعني مونده بودم كي داشتم آرزو مي كردم كه دو تا فرشته مهربون دور و ورم بودند و هر دوتاشون عينه احمقا يه آرزومو بر آورده كردن اينم شانسه منه ديگه
1 comment:
مبارکه :)
Post a Comment