ارزش يه پنج هزاري

امروز از ظهر تا شب با يه پسري بودم كه مي خواست يه كامپيوتر بخره
چون پول كمي داشت به اين اميد منو برده بود كه هم براش سيستم رو اسمبل كنم هم اينكه من يه زره از كامپيوتر سر در ميارم براش چونه بزنم
اصلا به اميد پول اين كار نبودم و اين كار رو فقط و فقط براي دلم كردم
سيستم رو براش خريديم و برديم خونه اسمبل كرديم
كوچكترين گيري هم نداد
داشتم بر مي گشتم خونه كه ديدم منو كشيد گوشه و يه پنج هزار تومني بهم داد
مونده بودم چي كار كنم هرچي پسش زدم قبول نكرد مي گفت مي دونم قده زحماتت نيست ولي تو به عنوان هديه اينو قبول كن
داشتم با خودم فكر مي كردم كه اگه اين كيس رو خودم تنهايي براي يه قريبه جمه مي كردم زيره پنجاه تومن برام مي افتاد؟
پولشو خوب نگاه كردم يه پنج تومني بود كه بوي زحمت اون پسر توش موج مي زد
گذاشتمش تو كيف پولم نه جايي كه بقيه پولامو مي ذاشتم كه خرج بشه,گذاشتمش زيره پوسته پلاستيكي كيفم كه كارت متروم از زيرش معلومه واسه اينكه يادم بيفته كه يه سري پولا اونقدر ارزشش زياده كه آدم نبايد خرجشون كنه


1 comment:

لاکو said...

این جور وقت ها آدم یه جوری می شه...انگار می خواد گریه کنه