خاطره


قضيه ما با اين ون هاي تو تهران قضيه مستر بينه با اين ماشين سه چرخه

پي نوشت : والا به خدا



شيراز


شيرازي به وسعت يه تاريخ ، شيرازي به وسعت تمدن ما ، شيرازي به خوبيه مردمانش ، شيراز من .

دوست داشتم اين طوري پستم رو شروع كنم ، دوست داشتم شيراز رو اون طوري كه ديده بودم تعريف كنم ، شيرازي كه هميشه آرزوم بود ببينمش ، شيرازي كه تو يكي از شلوغ ترين زمانهاش ديدم ، چيزاي زيادي ازش ديدم خيلي زياد ، از حافظيه گرفته تا سعديه ، از چاه قلعه بندر گرفته تا باغ دلگشا ، از هفت تنان گرفته تا چهل مقام ، از باغ ارم گرفته تا باغ عفيف آباد و مزه نظامي ، از ارگ كريمخاني گرفته تا بازار وكيل همه و همه گذشته فراموش شده‌ي منو به يادم انداخت ، همشون اون چيزي بود كه من مدت ها دنبالشون بودم
دوتا خيابون خيلي خوب به اسم هاي قصردشت و عفيف آباد داشت كه خداييش خيلي خيابوناي خدايي بود تو عفيف آباد يه پاساژ داشت به اسم ستاره فارس كه انصافاً تنديس و ميلاد نور و تيراژه رو مي ذاشت تو جيبش خيلي خوب بود ، 4 طبقه بود ، همكف و اول كه لباس فروشي بود ، دوم كه نصفش فست فود بود و نصفه ديگش شهربازي ، سوم هم كه كاملاً برا يه رستوران بود ، كلاً جاي خوبي بود
فست فود سفير كه تو خيابونه قصردشت بود و ديگه خدا ، خوشمزه ترين پاستاي عمرمو من تو اين فست فود خوردم ، غذاهاش عالي بود ، حتماً بايد بريد اونجا تا درك كنيد من چي دارم مي گم ، اين حرفا تو دهن هيشكس طعمه خوبه اونو تداعي نمي كنه

‌فقط در همين حد بگم كه ما نرسيديم بريم تخت جمشيد :)

از شيراز خاطرات زيادي براي من به جا مونده ، خاطرات خيلي خوب ، حالا كم كم ميام و براتون مي گم فعلاً


بيا با هم يه قرار بذاريم



بيا و يه كاري كن ، تو رو به خير و مارو به سلامت

حرفاي پشت موتوري


آره ديگه من دنباله كاراي خلاف نبودم تو جوونيم ، اگه هم مي خواستم كاري بكنم اول طرفو
حلال مي كردم بعدش كارمو مي كردم
پي نوشت : مگه گوسفنده ؟؟؟

اول صب تو تاكسي

انتخاب با خودته يا من و انتخاب مي كني يا ننت و خواهرتو

پي نوشت : ننت و خواهرتو